7/11/2006

آمیخته با بی خیالی

Posted by Picasa

همراه با دو تا بچه ی دیگه روی نیمکت روبرویی نشست و کمی بعد دراز کشید.. مادرشون سر رسید و بچه های دیگه همراهش شدند و دیگه خبری ازشون نشد.. گفتم شاید بچه ی اونا نبوده ولی اثری از هیچ پدر و مادری که دنبال بچه اش بگرده و یا حواسش به این دخترک باشه نبود
دیگه داشتم نگران می شدم که جا مونده و یا گمش کردن که دوباره سر و کله ی همون خانوم با بچه هاش پیدا شد و داشتن می رفتن برای سوار شدن به هواپیما. یه جایی در دوردست را داشت نگاه می کرد و انگار دنبال چیزی می گشت که شاید نگاه منو روی خودش احساس کرد که به طرفم نگاه کرد و اومد سمت دخترک
بیدارش کرد و برد

1 comment:

107 said...

nemidunam chi bayad goft!!begam che dard nak ya che bikhial ya ...