12/31/2006

Hey turn off the light

12/27/2006

In memory of a legend

I feel good by james brown


S.e.x machine by james brown

12/26/2006

در جستجوی استودان

پام لب گوره

12/21/2006

بی پلاکیهای نسل آفتاب

بارون میبارید ، همه خیس آب بودن
همیشه وقتی کارامون رو انجام میدادیم یه لیوان چای میخورد! با این تیریپش فاز میگرفتم
پلاکش رو درآورد و بوسید و آروم گفت تا تو با منی زمانه با من است
رو به ما کرد و گفت: جنگ تغییر کرده، دیگه جنگ سرِ خاک، ایدئولوژی و حتی منابع طبیعی نیست دیگه همه چی تحت کنترله، ژن انسانها،اطلاعات،احساسات حتی میدان جنگ، کسی هم که میدان جنگ رو در کنترل داره تاریخ رو کنترل میکنه!وقتی که میدان جنگ کاملا تحت کنترله جنگ به یه عادت تبدیل میشه! جنگ تغییر کرده...
گفتم: فرمانده تو واسه چی میجنگی؟
- بخاطر خاک!
- مگه نگقتی...
- بخاطر اون میجنگم! برام گفتن که اونا واسه خنده و تفریح کشتنش! حالا خونش تو این خاک جریان داره
رو به یکی از بچه‌ها که اون گوشه واسه خودش نشسته بود کرد و گفت: ببین پسر وقتی آدما امیدشون رو از دست میدن میمیرن یعنی تا وقتی که از نظر دکترا مرده حساب شن به یه کما میرن، فقط صرفا تو دنیا حضور دارن
اونم جواب داد: من امیدم رو از دست ندادم همه چیزم رو از دست دادم! اونروز وقتی حرفامون تموم شد داشت میرفت که دستم رو روی شونش گذاشتم و به سمت خودم برش گردوندم و لباش رو بوسیدم اونم ادامه داد، میدونستم اونا حرف دلش نیست!
- اینکه عالیه!
- نه بابا مگه فیلم هندیه! کاشکی اینطوری میشد!
- خیلی خوب، پس مثل کسایی که چیزی واسه از دست دادن ندارن بجنگ!
اسم پسره رو نمیدونستم یعنی اسم خیلیا رو نمیدونم! نامها مهم نیست آدما رو هم از رو قیافه و حرفاشون میشناسم، رو پلاکش نوشته بود: گر که بودم هر که بودم، گر که هستم هر که باشم
فرمانده از جاش بلند شد و پلاکش رو به میخی که رو دیوار سنگر بود آویزون کرد و گفت شماها هم پلاکاتون رو بذارین اینجا، مطمعناً کسی نخواهد بود که بندبال اجسادمون بیاد پس شاید بدرد بعدیها خوردن!
از جام بلند شدم و پلاکم رو آویزون کردم بقیه هم همینکارو کردن! اسلحه‌هامون تو دستمون بود و منتظر بودیم! تو فکر این بودم که بعد از من کی این پلاک رو برمیداره؟

12/16/2006

Ben adams-sorry


I'm sorry

12/13/2006

بازی با نور



12/11/2006

One picture everyday

12/09/2006

روزگار

وقتی داشتم این عکس رو میگرفتم اصلا فکر نمیکردم روزی این دیالوگ در مورد خودم هم صادق بشه

12/08/2006

چیز

یه چیزی هست که خیلی وقته میخوام بهت بگم، روزبه‌روز هم گفتنش داره واسم سخت تر میشه!
پ.ن: خیلی وقت میتونه یک ثانیه باشه!

12/07/2006

خروس پایه دار

- 05...05...
- 02 بگوشم!
- شکار ببرت بی‌خطر، حاجی ملوانِ دو خال سیاه قمری بتول اینجا شاخ شده میگه چاکر آقا یحی براش مثبت کنیم دستور چیه به پاشنه کوب خودتون؟
- ای بابا الان شهرام بهرام، فرزانه هم بهرام یزدان که دست گرفته واسه مریم خصیص و صابون بوقی واسه اوستا کریم پشتک خورون داره!
- بی‌بی‌چلچله‌های دایی قدرت کجان؟
- ناظر خیارشوره! اگه ناظر مثبته اشمایکل رو مثبت کنین رو شاتون پنیر جیگرکی
- به چشمون سیاهت، عارضم از بی‌بی‌چلچله‌های دایی قدرت، سماور عیدی میده یک به ته!
- والا فرزانه رو بازو گیر شده!
- باشه، بی‌بی‌چلچله‌های جک دیوید که دست گرفته بودن جفتک بندازن واسه دو بهادری پشتک خوردن؟
- نه سینی هیئت بستر باشه
- باشه خط خطی کنید مریم تب کرده واسه فرزانه، تمام!
- تمام!

12/03/2006

Chapter four: تنهاییه برفی

وقتی من تو اون شب برفی آخرین نفسهام رو میکشیدم تو کجا بودی؟

12/02/2006

من

تو