12/31/2006
12/27/2006
12/26/2006
12/21/2006
بی پلاکیهای نسل آفتاب
بارون میبارید ، همه خیس آب بودن
همیشه وقتی کارامون رو انجام میدادیم یه لیوان چای میخورد! با این تیریپش فاز میگرفتم
پلاکش رو درآورد و بوسید و آروم گفت تا تو با منی زمانه با من است
رو به ما کرد و گفت: جنگ تغییر کرده، دیگه جنگ سرِ خاک، ایدئولوژی و حتی منابع طبیعی نیست دیگه همه چی تحت کنترله، ژن انسانها،اطلاعات،احساسات حتی میدان جنگ، کسی هم که میدان جنگ رو در کنترل داره تاریخ رو کنترل میکنه!وقتی که میدان جنگ کاملا تحت کنترله جنگ به یه عادت تبدیل میشه! جنگ تغییر کرده...
گفتم: فرمانده تو واسه چی میجنگی؟
- بخاطر خاک!
- مگه نگقتی...
- بخاطر اون میجنگم! برام گفتن که اونا واسه خنده و تفریح کشتنش! حالا خونش تو این خاک جریان داره
رو به یکی از بچهها که اون گوشه واسه خودش نشسته بود کرد و گفت: ببین پسر وقتی آدما امیدشون رو از دست میدن میمیرن یعنی تا وقتی که از نظر دکترا مرده حساب شن به یه کما میرن، فقط صرفا تو دنیا حضور دارن
اونم جواب داد: من امیدم رو از دست ندادم همه چیزم رو از دست دادم! اونروز وقتی حرفامون تموم شد داشت میرفت که دستم رو روی شونش گذاشتم و به سمت خودم برش گردوندم و لباش رو بوسیدم اونم ادامه داد، میدونستم اونا حرف دلش نیست!
- اینکه عالیه!
- نه بابا مگه فیلم هندیه! کاشکی اینطوری میشد!
- خیلی خوب، پس مثل کسایی که چیزی واسه از دست دادن ندارن بجنگ!
اسم پسره رو نمیدونستم یعنی اسم خیلیا رو نمیدونم! نامها مهم نیست آدما رو هم از رو قیافه و حرفاشون میشناسم، رو پلاکش نوشته بود: گر که بودم هر که بودم، گر که هستم هر که باشم
فرمانده از جاش بلند شد و پلاکش رو به میخی که رو دیوار سنگر بود آویزون کرد و گفت شماها هم پلاکاتون رو بذارین اینجا، مطمعناً کسی نخواهد بود که بندبال اجسادمون بیاد پس شاید بدرد بعدیها خوردن!
از جام بلند شدم و پلاکم رو آویزون کردم بقیه هم همینکارو کردن! اسلحههامون تو دستمون بود و منتظر بودیم! تو فکر این بودم که بعد از من کی این پلاک رو برمیداره؟
12/16/2006
12/13/2006
12/11/2006
12/09/2006
12/08/2006
12/07/2006
خروس پایه دار
- 02 بگوشم!
- شکار ببرت بیخطر، حاجی ملوانِ دو خال سیاه قمری بتول اینجا شاخ شده میگه چاکر آقا یحی براش مثبت کنیم دستور چیه به پاشنه کوب خودتون؟
- ای بابا الان شهرام بهرام، فرزانه هم بهرام یزدان که دست گرفته واسه مریم خصیص و صابون بوقی واسه اوستا کریم پشتک خورون داره!
- بیبیچلچلههای دایی قدرت کجان؟
- ناظر خیارشوره! اگه ناظر مثبته اشمایکل رو مثبت کنین رو شاتون پنیر جیگرکی
- به چشمون سیاهت، عارضم از بیبیچلچلههای دایی قدرت، سماور عیدی میده یک به ته!
- والا فرزانه رو بازو گیر شده!
- باشه، بیبیچلچلههای جک دیوید که دست گرفته بودن جفتک بندازن واسه دو بهادری پشتک خوردن؟
- نه سینی هیئت بستر باشه
- باشه خط خطی کنید مریم تب کرده واسه فرزانه، تمام!
- تمام!
12/03/2006
11/30/2006
دلقک
دلقک اشکاش رو پاک کرد، بغضش رو غورت داد و رو به صاحب سیرک با تمام وجود داد زد: من دلقک نیستم
11/28/2006
11/27/2006
11/26/2006
11/25/2006
Madonna-american life
11/24/2006
11/23/2006
توّهم
11/22/2006
11/21/2006
11/20/2006
11/15/2006
تراژدی سقوط
11/09/2006
گوزنها، چهار برادر
هی اَنجل زیاد سخت نگیر مرد
سخت نمیگیرم برادر اما اینا مَثلشون مَثل اون دسته از شکارچیهای گوزنه که وقتی به یه گوزن مرده میرسن میتونن یه تیر تو کلهاش خالی کنن!
درسته اما این رو هم فراموش نکن: گوزنی که شاخای بلندی داره همیشه توجه جنس مخالف رو بخوبی جلب میکنه! همین شاخای بلند توجه شکارچیا رو هم به خودش جلب میکنه و همین شاخای بلندشه که موقع فرار بین شاخه درختا گیر میکنه و اون رو تبدیل به یه شکار مناسب میکنه، یه گوزن مرده! پس یه گوزن که شاخای بلند و زیبایی داره فرقی با یه گوزن مرده نداره!
درست میگی بابی اما گوزن شاخ بلند ما همیشه دور از گله زندگی میکرد تا از شکارچیا هم دور باشه! تازه ده پونزده روزی هم از مرگش میگذشت
آره این شلیک کردن به جسد گوزنه، یه گوزن مرده
هه هه! نمردیم و گولّه هم خوردیم
آره نمردیم و فیلتر هم شدیم
سوال اول: چرا وبلاگ من؟
سوال دوم: چرا وبلاگ من که ده روز از تعطیل شدنش میگذره؟